دعای روز بیست و ششم
اَللّهُمَّ اجْعَلْ سَعْیى فیهِ مَشْکُورا وَذَنْبى فیهِ مَغْفُورا وَعَمَلى فیهِ مَقْبُولاً وَعَیْبى فیهِ مَسْتُوراً یا اَسْمَعَ السّامِعینَ
خدایا قرار ده کوششم را در این ماه مورد سپاس و تقدیر و گناهم را در آن آمرزیده و عملم را در آن پذیرفته و عیبم را در آن پوشید اى شنواترین شنوایان
زلال وحی
تفسیر (( بسم الله الرحمن الرحیم))- قسمت اولدر قرآن مکتوب از همان آغاز که قرآن به کتابت درآمده است در اول هر سورهاى باستثناى - سوره برائت -بسم الله الرحمن الرحیم است؛یعنى سوره با بسم الله آغاز مىشود. ولى دیر زمانى است که بین شیعه و سنى بر سر اینکه آیا این آیه جزء هر سوره استیا نه، اختلاف عظیمى وجود دارد. اهل تسنن آن را جزء هیچ سورهاى نمىدانند و شروع هر سوره را با بسمالله از قبیل شروع هر کار دیگر با بسمالله مىشمارند که بسمالله جزء آن کار نیست; بلکه در عمل گاهى سورهها را بدون بسمالله آغاز مىکنند. در نماز حمد و یا هر سورهاى را که احیانا بخواهند بعد از حمد بخوانند بدون بسمالله مىخوانند.
شیعه به پیروى از ائمه اطهار علیهم السلام بشدت با این مسئله مخالفت دارند، تا آنجا که ائمه اطهار فرمودهاند خداى بکشد کسانى را که بزرگترین آیه از آیات قرآن را از قرآن حذف کردهاند. اگر بسم الله را از اول سورهها برداریم دیگر این آیه را ما در قرآن نداریم جز در سوره نمل که آنهم در ضمن نقل قولى است که قرآن از ملکه سبا مىکند، که هنگامیکه نامه سلیمان را قرائت کرد گفت: انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم. این نامه را سلیمان است و اینگونه آغاز مىگردد: بسم الله ... الى آخر
در هر حال شیعه آن را مسلم جزء قرآن مىداند، نه اینکه آن را جداى از قرآن محسوب مىکند و مانند آنکه در آغاز هر امرى، بسم الله را مىافزاید، و در قرائت قرآن هم این آیه را از خارج بر آن اضافه کند.
آغاز کارها به نام خدا
توجه دارید که آیه مورد بحث روى هم یک جار و مجرور است و یک جمله تمام نیست. متعلق این جار و مجرور محذوف است. مفسرین در اینکه متعلق محذوف آن چیست نظرهاى گوناگون دادهاند، از جمله، «استعین» (یارى مىطلبیم) - «ابتداء» (ابتدا مىکنم) و «اسم» (نشانه و علامت مىنهیم)، که احتمال اخیر قوىتر بنظر مىرسد.
در نامگذارىها، هدفها و انگیزهها مختلف است، گاهى شخص مؤسسهاى را بنام فردى نام مىگذارد، بمنظور هدفى مادى که مىتواند در سایه این نام بآن غرض نائل گردد. و یا چنانکه معمول است مولود جدید را بنام شخصى که در گذشته مورد علاقه بوده مىنامند و مىخواهند با این نامگذارى شخص مورد نظر، حیاتى جدید یافته و به بقاء این نام زنده بماند.
ولى اینکه به بشر دستور داده شده است که کارهایش را بنام خدا بنامد، روى چه انگیزهاى مىتواند باشد؟ براى این است که کارهاى انسان جنبه قدس و عبادت پیدا کند و بنام او برکتیابد.
انسان که احساس فطرى از خداوند دارد و او را به عنوان یک موجود قدوس و منبع خیرات مىشناسد، وقتى کارش را بنام او نامید معنایش این استکه در سایه قدس و شرافت و کرامت او، این عمل نیز مقدس گردد.
و چون آغاز کردن به نام کسى مفهومش این استکه او را موجودى قدوس و منزه از جمیع نقصها و سرچشمه کمالات داسنته، و مىخواهد که عملش را با انتساب به او برکتبخشد; لذا کارها را بنام هیچکس حتى نام پیغمبر، نمىتوان آغز کرد و این است معنى تسبیح نام الله که در اول سوره اعلى به آن دستور داده شده است.
تعبیر «یسبح لله» و یا «سبح لله» و یا «سبحان الله» تسبیح براى خداوند و یا تسبیح خداوند مکرر در قرآن آمده است ولى تسبیح نام الله در قرآن تنها در اول سوره اعلى است که مىفرماید: سبح اسم ربک الاعلى; تسبیح کن نام پروردگار بزرگت را.
بنظر مىرسد که بهترین نظریه در اینجا نظر صاحب المیزان است که مىفرماید معنى تسبیح نام خدا اینستکه آنجا که مقام تقدیس و تکریم است نام مخلوق در ردیف نام الله قرار نگیرد و یا در حائى که نام الله باید برده شود، نام موجود دیگرى بمیان نیاید. یعنى نه با نام خدا نام دیگرى را و نه بجاى نام خدا نام دیگرى را، که هر دو شرک است. اخیرا در میان گروهى که دم از مبارزه با شرک مىزنند عملى رایجشده که خود از مظاهر شرک است. بجاى اینکه کارها را به نام خدا بنامند و بنام او آغاز کنند، مىگویند: بنام خلق! اگر قرار شود که نام پیغمبر را در کنار نام خدا قرار دادن شرک باشد، پس اگر بنام خلق هم آغاز کنیم جانشین براى خدا ساختن است و این دستور قرآن است که نام خدا همواره تسبیح گردد و کارهاى بشر بنام او نامیده شود; و نه بنام دیگرى. و بدین وسیله اعمال او قداستیافته و در سایه او تبرک جوید.
الله
الله یکى از نامهاى خداست. نامگذارىهائى که براى افراد و یا اشیاء مىکنند گاهى از نوع علامت است و گاهى از نوع وصف.
در قسم اول گرچه اسماء خودشان داراى معانى هستند ولى معناى آنها منظور نظر نگردیده; بلکه تنها براى تشخیص و بازشناسى این اسم گذاشته شده است و لذا حکم یک علامت را بیشتر ندارد. چه بسا در اینگونه موارد معناى نام علاوه بر اینکه حکایتگر اوصاف صاحب نام نیست، ممکن است ضد آنهم باشد مثل آنکه نام غلامان سیاه را کافور مىنهادند! (بر عکس نهند نام زنگى کافور)
در قسم دوم نام، حکایتگر شانى از شئون صاحب نام است و صفتى از صفات او را بیان مىکند.
پروردگار متعال نامى که صرفا جنبه علامت داشته باشد، ندارد و تمام نامهاى او، نمایانگر حقیقتى از حقایق ذات مقدس او است.
در قرآن کریم در حدود صد اسم براى خداوند آمده است که در واقع صد صفت است که نمونه آنها را در همین سوره ملاحظه مىنمائید:الله، رحمن، رحیم، مالک یوم الدین، ولى هیچکدام جامعیتى را که این نام دارد، ندارند; چون آنها هر کدام یکى از کمالات او را نشان مىدهند ولى این نام، نمایانگر ذات مستجمع جمع صفات کمالیه است.
کلمه الله در اصل الاله بوده است و همزه بخاطر کثرت استعمال حذف گردیده است.
درباره ریشه لغت الله چند نظر وجود دارد بعضى گفتهاند این کلمه از اله مشتق است و بعضى دیگر گفتهاند که از وله گرفته شده است و اله فعال بمعناى مفعول است مانند کتاب بمعناى مکتوب.
اگر از اله مشتق شده باشد یعنى ذات شایسته پرستش که کامل از جمیع جهات است. چون موجودى که خودش مخلوق دیگرى است و یا داراى نقص است؛ شایسته پرستش نخواهد بود، پس همینکه گفته مىشود الاله یعنى آن ذاتى که بگونهایست که او را باید پرستش کرد و قهرا این معانى در این کلمه نهفته است، ذات مستجمع جمیع کمالیه و مبرا از هر گونه سلب و نقص.
و اگر از وله مشتق شده باشد، وله یعنى تحیر، واله یعنى حیران و یا بمعنى عاشق و شیدا است و از این جهتخداوند را الله گفتهاند که عقلها در مقابل ذات مقدسش حیران و یا متوجه و عاشق او و پناهنده به اویند.
سیبویه، از ائمه علماى صرف و نحو ادبیات عرب است و در اواخر قرن دوم و اوائل قرن سوم هجرى زندگى مىکرده است. وى که در فن خودش نبوغ داشته و کتابش را که با الکتاب معروف است در این فن نظیر منطق ارسطو در منطق و مجسطى بطلمیوس در علم هیئت، شمردهاند و سخنش در ادب عربى سند محسوب مىگردد و از طرفداران این نظر است که ریشه کلمه الله «وله» به معناى حیرت در مقابل عظمت و یا وله و عشق است:
مثنوى مولوى نظر او را نقل کرده و مىگوید.
معنى الله گفت آن سیبویه یولهون فى الحوائج هم لدیه
گفت الهنا فى حوائجنا الیک و التمسناها و جدناها لدیک
مولوى آن حالتى را یاد آورى مىکند که انسان دردى پیدا کرده و بیچاره گشته و بىاختیار بسوى نقطهاى روى مىآورد وپناهنده مىشود، او « الله» است!!
صد هزاران عاقل اندر وقت درد جمله نالان پیش آن دیان فرد
بلکه جمله ماهیان در موجها جمله پرندگان در اوجها
بلکه جمله موجها بازیکنان ذوق و شوقش را عیاناندر عیان
تنها انسانها نیستند که در وقت نیاز بسوى او روى مىآورند؛ماهىهاى دریا در میان امواج و پرندگان در اوج آسمانها; بلکه همان موجهاى بیجان هم نالان در پیش الله هستند!!
و احتمال قوى دارد که اله و وله دو لهجه از یک لغتباشد، یعنى اول وله بوده و بعد آنرا بصورت اله استعمال کردهاند; و وقتى آنرا بصورت اله تلفظ نمودند معنى پرستش هم پیدا کرده است؛ بنابراین معنى الله چنین مىشود: آن ذاتى که همه موجودات; ناآگاهانه واله او هستند و او تنها حقیقتى است که شایستگى پرستش دارد.
ترجمه الله
مىتوان گفت که در فارسى لغتى مترادف کلمه الله که بشود جاى آن گذارد نداریم، و هیچکدام رساننده تمام معنى الله نیستند. زیرا اگر بجاى الله «خدا» بگذاریم رسا نخواهد بود، چون خدا مخفف « خودآى» است و رساننده تعبیرى است که فیلسوفان مىکنند، یعنى « واجب الوجود» و یا شاید به کلمه غنى که در قرآن آمده است نزدیکتر باشد تا به الله. و اگر خداوند استعمال شود باز رسا نخواهد بود زیرا خداوند یعنى صاحب، و اگر چه الله خداوند هم هست ولى مرادف با خداوند نیت; خداوند یک شان از شئون الله است.
منبع: آشنایى با قرآن ، استادشهید مرتضى مطهرى، جلد دوم
کلام نور
اوقات فراغتقال الامام علی (علیه السلام): ما احق الإنسانانتکون له ساعة لا یشغله عنها شاغل، یحاسب فیها نفسه فینظر فیما اکتسب لها و علیها فی لیلها و نهارها؛
چقدر شایسته است که انسان در ساعتی از زندگی خود از مشغولیتهای زندگی چشم بپوشد و به حساب نفس خود برسد و درآنچه که در روز و شب خود به دست آورده و یا از کف داده، اندیشه نماید. (1)
قال الامام زین العابدین (علیه السلام): اللهم... فان قدرت لنا فراغا من شغل فاجعله فراغ سلامة لا تدرکنا فیه تبعة، و لاتلحقنا فیه سئمة، حتی ینصرف عنا کتاب السیئات بصحیفة خالیه من ذکر سیئاتنا و یتولی کتاب الحسنات عنا مسرورین بما کتبوا من حسناتنا؛
خداوندا! ... اگر برای ما فراغتی از کارهای دنیا مقدر فرموده ای، پس آن را فرصتی همراه با سلامتی قرار ده که در آن، رنجی حاصل نشود و ملامتی به وجود نیاید، تا این که فرشتگانی که به پشت گناهان ما مأمورند، با صحیفهای خالی از گناه ازپیش ما بروند و فرشتگان مأمور به ثبت نیکیها خوشحال از اعمالی که از ما نوشته اند از نزد ما برگردند. (2)
قال الامام الصادق (علیه السلام): اف للرجل المسلمانلا یفرغ نفسه فی الاسبوع یوم الجمعة لا مردینه فیسأل عنه؛
اف برمسلمانی که برای کار دین خویش و پرس و جو دربارهی آن، (دست کم) روزجمعهی هر هفته خود را، از کارهای دیگر فارغ نمیسازد. (3)
پی نوشت :
1- غررالحکم، ح4749.
2- صحیفهی سجادیه، دعای 11.
3- خصال شیخ صدوق، ص 393.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):انالله و ملائکته حتی النملة فی حجرها و حتی الحوت فی البحر یصلحون علی معلم الناس الخیر؛(1)
خدا و فرشتگان حتی مورچه در لانه اش و ماهی در دریا بر کسی که به مردم خیر و نیکی میآموزد، درود میفرستند.
قال الامام علی (علیه السلام): قم مجلسک لأبیک و معلمک وانکنت أمیرا؛(2)
به احترام پدر و معلمت از جای برخیز، گرچه فرمانروا باشی.
قال الامام السجاد (علیه السلام):حق سائسک بالعلم، التعظیم له و التوقیر لمجلسه و حسن الاستماع إلیه؛ (3)
حق استاد تو این است که بزرگش داری و محضرش را محترم شماری و با دقت به سخنانش گوش سپاری.
قال الامام الباقر(علیه السلام):زکاة العلم أن تعلمه عباد الله؛ (4)
زکات دانش، آموختن به بندگان خداست.
قال الامام الصادق (علیه السلام): تواضعوا لمن طلبتم منه العلم(5)
در پیشگاه کسی که از او دانش میآموزید، فروتن باشید.
پی نوشت :
1- کنزالعمال، ج10، ص 145.
2- غررالحکم، ح 2341
3- من لا یحضرالفقیه، ج2، ص 620.
4- اصول کافی، ج1، ص 41.
5- اصول کافی، ج1، ص 36.
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرمایند: خشم ایمان را تباه میکند همان گونه که سرکه عسل را. (1)
حضرت امام علی(علیه السلام) میفرمایند: قویترین مردم کسی است که با بردباری بر خشم خود چیره شود. (2)
حضرت امام سجاد (علیه السلام) میفرمایند: هیچ جرعهای سرنکشیدم که نزد من خوشتر از جرعهی خشمیباشد که با آن طرف مقابل را کیفر ندهم. (3)
حضرت امام باقر (علیه السلام) میفرمایند: هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت از گناهان او در گذرد. (4)
حضرت امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: هر که خشم خود را نگه دارد، خداوند عیب او را بپوشاند. (5)
حضرت امام کاظم (علیه السلام) میفرمایند:کسی که از بدی دیدن به خشم نیاید، از خوبی سپاسگذار نیست.(6)
حضرت امامهادی (علیه السلام) میفرمایند: خشم گرفتن بر کسی که در اختیار توست، پستی است. (7)
پی نوشت :
1- بحارالانوار، ج73، ص 268.
2- غررالحکم، ح 8756.
3- اصول کافی، ج2، ص 109.
4- ثواب العمال، ص 161.
5- اصول کافی، ج2، ص 109.
6- بحارالانوار، ج73، ص 264.
7- اعلام الدین، ص 311.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): اتقوا دعوة المظلوم؛ فانها تحمل علی الغمام، یقول الله: و عزتی و جلالی لا نصرنک و لو بعد حین؛
از دعای ستمدیده بترسید: زیرا چنین دعایی بر ابرها سوار است؛ خداوند میفرماید: به عزت و جلالم سوگند که تو را یاری میرسانم، گرچه بعد از مدتی. (1)
قال الامام علی (علیه السلام): راکتب الظلم یکبو به مرکبه؛
کسی که بر مرکب ظلم سوار شود، مرکبش او را سرنگون میکند. (2)
قال الامام علی (علیه السلام): الظلم فی الدنیا بوار، و فی الاخرة دمار؛
ستمگری در دنیاا مایهی نابودی و در آخرت موجب هلاکت است. (3)
قال الامام الصادق (علیه السلام):العامل بالظلم و امعین له والراضی به شرکاء ثلاثتهم؛
ستمگر و یاری دهندهی او و کسی که به ستم او راضی باشد هر سه در ستم شریکند. (4)
پی نوشت :
1- کنزالعمال، ح 7600.
2- غررالحکم، ح 3448.
3- غررالحکم، ح 1707.
4- اصول کافی، ج2، ص 333.
حکمتهای شگرف
حکمت 301نهج البلاغه : احتیاط در فرستادن پیکها و نامهها(اجتماعى، سیاسى)قَالَ الامام علیٌ[علیه السلام] رَسُولُکَ تَرْجُمَانُ عَقْلِکَ وَ کِتَابُکَ أَبْلَغُ مَا یَنْطِقُ عَنْکَ .
حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: فرستاده تو بیانگر میزان عقل تو ، و نامه تو گویاترین سخنگوى تو است!.
حکمت 302 : نیاز انسان به دعا(معنوى)
وَ قَالَ [علیه السلام] مَا الْمُبْتَلَى الَّذِى قَدِ اشْتَدَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ الَّذِى لَا یَأْمَنُ الْبَلَاءَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: آن کس که به شدت گرفتار دردى است نیازش به دعا بیشتر از تندرستى است که از بلا در امان است، نمى باشد.
حکمت 303: ارزش دنیا دوستى(اخلاقى، تربیتى)
وَ قَالَ [علیه السلام] النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْیَا وَ لَا یُلَامُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: مردم فرزندان دنیا هستند و هیچ کس را بر دوستى مادرش نمى توان سرزنش کرد.
حکمت 304 : ضرورت پاسخ دادن به درخواستها(اخلاقى، اقتصادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّهَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: نیازمندى که به تو روى آورده فرستادة خداست ، کسى که از یارى او دریغ کند، از خدا دریغ کرده، و آن کس که به او بخشش کند، به خدا بخشیده است.
حکمت 305 : غیرتمندى و ترک زنا(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] مَا زَنَى غَیُورٌ قَطُّ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: غیرتمند هرگز زنا نمى کند.
حکمت 306 : نگهدارندگى أجل(اعتقادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] کَفَى بِالْأَجَلِ حَارِساً .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: اجل ، نگهبان خوبى است .
حکمت 307: مشکل مال غارت شده(اقتصادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] یَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّکْلِ وَ لَا یَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ .
قال الرضى و معنى ذلک أنه یصبر على قتل الأولاد و لا یصبر على سلب الأموال .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: آدم داغدار مى خوابد، اما کسى که مالش غارت شده نمى خوابد.
سید رضی میگوید: (معناى سخن امام علی علیه السلام، این است که انسان بر کشته شدن فرزندان بردبارى مى کند اما در غارت ربوده شدن اموال بردبار نیست).
حکمت : 308: ره آورد دوستى پدران(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [علیه السلام] مَوَدَّةُ الْآبَاءِ قَرَابَةٌ بَیْنَ الْأَبْنَاءِ وَ الْقَرَابَةُ إِلَى الْمَوَدَّةِ أَحْوَجُ مِنَ الْمَوَدَّةِ إِلَى الْقَرَابَةِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: دوستى میان پدران ، سبب خویشاوندى فرزندان است. خویشاوندى به دوستى نیازمندتر است از دوستى به خویشاوندی.
حکمت 309: ارزش گمان مؤمن(اخلاقى، معنوى)
وَ قَالَ [علیه السلام] اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: از گمان مؤمنان بپرهیزید که خدا حق را بر زبان آنان قرار داده است.
حکمت 310: ضرورت اطمینان به وعدههاى الهی (اعتقادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لَا یَصْدُقُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَکُونَ بِمَا فِى یَدِ اللَّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِى یَدِهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: ایمان بنده درست نباشد جز آن که اعتماد او به آنچه در دست خداست بیشتر از آن باشد که در دست اوست.
حکمت 311: نفرین امام [علیه السلام](اعتقادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] لِأَنَسِ بْنِ مَالِکٍ وَ قَدْ کَانَ بَعَثَهُ إِلَى طَلْحَةَ وَ الزُّبَیْرِ لَمَّا جَاءَ إِلَى الْبَصْرَةِ یُذَکِّرُهُمَا شَیْئاً مِمَّا سَمِعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِى مَعْنَاهُمَا فَلَوَى عَنْ ذَلِکَ فَرَجَعَ إِلَیْهِ فَقَالَ إِنِّى أُنْسِیتُ ذَلِکَ الْأَمْرَ فَقَالَ ع إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فَضَرَبَکَ اللَّهُ بِهَا بَیْضَاءَ لَامِعَةً لَا تُوَارِیهَا الْعِمَامَةُ .
قال الرضى یعنى البرص فأصاب أنسا هذا الداء فیما بعد فى وجهه فکان لا یرى إلا مبرقعا .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (حضرت علی علیه السلام چون به شهر بصره رسیدند خواستند انس بن مالک را به سو طلحه و زبیر بفرستد تا آنچه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارة آنان شنیده ، یادشان آورد، أنس، سرباز زد و گفت من آن سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراموش کردم، حضرت فرمودند)
اگر دروغ مى گویى خداوند تو را به بیمارى بُرُص (سفیدى روشن) دچار کند که عمامه آن را نپوشاند، پس از نفرین امام علیه السلام، أنس به بیمار برص در سر و صورت دچار شد ، که همواره نقاب مى زد.
حکمت 312: روانشناسى عبادات(علمى، عبادى)
وَ قَالَ [علیه السلام] إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ.
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: دلها را روى آوردن و نشاط ، و پُشت کردن و فرارى است؛ پس آنگاه که نشاط دارند آن را بر انجام مستحبات وا دارید ، و آنگاه که پُشت کرده بى نشاط است، به انجام واجبات قناعت کنید.
منبع: نهج البلاغه
عزیزآل یاسین
آثار ارزشمند خواندن دعای عهدتجدید عهد با امام زمان(علیه السلام) پاداش و آثار ارزشمندی برای مؤمنین دارد که به سه مورد اشاره میشود:
اول: آن که در ثواب و اجر مانند آن است که در خدمت ایشان حاضر باشی و در آنچه فرموده باشند، اطاعت و نصرت آنان را کرده باشی.
دوم: آن که تجدید عهد موجب اثبات، کمال، اخلاص و ایمان میشود.
سوم: آن که موجب توجه خاص و نظر آن حضرت نسبت به بنده میگردد.
مرحوم علامه مجلسی (رحمت الله علیه) دعای عهد را در دو کتاب خود از امام صادق (علیه السلام) نقل میکند و قبل از نقل متن دعا، فضیلتی را از آن حضرت برای خوانندهی این دعا ذکر میکند. (1)
« هرکس چهل صبح این عهد را بخواند از یاران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون میآورد که خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمهی آن هزار حسنه به او کرامت فرماید، و هزار گناه او را محو کند و آن دعای عهد این است: اللهم رب النور العظیم...»(2)
عالمان ربانی به پیروی از این حدیث، خواندن این دعا را در سیره عبادی خود قرار داده اند و هر صبح جزء تعقیبات دائمینماز صبح آنهاست. چنان چه حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) این گونه بودند و در اواخر عمر شریفشان به یکی از نزدیکانشان مرتب میفرمودند: « صبحها سعی کن این دعا «دعای عهد» را بخوانی چون در سرنوشت (عاقبت به خیری) دخالت دارد.»
پی نوشت :
1- فوزاکبر، محمدباقر فقیه ایمانی، فصل دهم، ص 93.
2- بحارالانوار، ج99، ص 11 و زاد المعاد، ص 498.
مواعظ جاوید
پیامبر رحمتپیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای این که مردم تربیت میشدند، غصه میخورد به طوری که خدای تبارک و تعالی او را تسلیت میداد، در مشقت بود. خدای متعال به او خطاب میکند که ما قرآن را نفرستادیم که تو در مشقت باشی . و برای ملتها از پدر برای اولادش_ از پدر مهربان بر ملتهای عالم او_ بیشتر غصه میخورد، و کافرها را وقتی که میدید، اینها به مجرای طبیعی انسانی نمیآمدند، برای آنها متأسف بود. (1)
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) همان طوری که برای مؤمنین رحمت و دلسوز بود، برای کفار هم بود.
... دعوتش برای این بود که این اشخاص کافر را نجات بدهد. آن اشخاص عاصی را.
خدای تبارک و تعالی به ایشان خطاب میفرماید که: « مثل این که میخواهی خودت را بکشی برای اینها که اینها ایمان نمیآورند.(2)
بسیار متأثر بود که چرا اینها ایمان نمیآورند و چرا نجات پیدا نمیکند... همان طوری که با مؤمنین سر صلح و صفا داشت با دیگران هم داشت. مگر آنهائی که یک غدهی سرطانی بودند که باید کنده بشوند از جامعه، باید کنار بروند.(3)
پیامبر اعظم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با یک دست قرآن را داشت و با دست دیگر شمشیر، شمشیر را برای سرکوبی جنایتکاران و قرآن را برای هدایت؛ آنها که قابل هدایت بودند. قرآن راهنمای آنها بود و آنهایی که هدایت نمیشدند و توطئه گر بودند. شمشیر برای آنها بود. (4)
منابع:
1- بیانات امام راحل در دیدار با مسؤولین کشور 23/ 10/ 60.
2- سورهی شعرا، آیهی 3.
3- صحیفهی نور، ج7، ص 259.
4- صحیفهی نور، ج8، ص 269.
مادامیکه ملت ایران همان قدرت اول را که قدرت معنوی بود و با الله اکبر پیش برد، مادامیکه این حفظ بشود شما بیمه هستید؛ بیمهی الهی هستید. خدا نکند کسانی که میخواهند شما را مأیوس بکنند، در شیطنتشان پیروز بشوند و شما را از آن حالی که در اول انقلاب داشتید منحرف کنند، که آن روز، روزی است که خدای تبارک و تعالی عنایتش را خدای نخواسته ازشما بر میدارد و شما به همان حالها میافتید. شما نهضت را برای شکم نکردید، شما نهضت نکردید برای این که مقامیپیدا بکنید. شما آرزوی شهادت نمیکنید به این که به مثلا فرش و نوایی برسید.
این حال را که حالی است الهی حفظ کنید، و مادامیکه این حفظ بشود شما پیروز هستید و من وعدهی پیروزی به مشا میدهم. خدای تبارک و تعا لی وعده پیروزی به شما داده است: «ان تنصر الله ینصرکم»
اقدامتان را ثابت نگه دارید و مشتهای گره کرده را که مشتهای الهی است حفظ کنید، و از هیچ ابر قدرتی نترسید، و از هیچ تبلیغاتی، داخلی و خارجی هیچ خوفی نداشته باشید. ما راه خودمان را میرویم و آن راه خداست.
منبع: صحیفهی امام، ج12، ص 381 – 380.
در محضر ولایت
برکات ماه مبارک رمضانبه برکت ماه رمضان، براى مسلمان فرصتى پیش مىآید که باید از آن در جهت تقویت حیات معنوی و نشاط مادّىِ خود استفاده کند. یکى از درسهاى بزرگ ماه رمضان که در خلال دعا و روزه و تلاوت قرآن در این ماه باید آن را فرا بگیریم و استفاده کنیم، این است که با چشیدن گرسنگى و تشنگى، به فکر گرسنگان و محرومان و فقرا بیفتیم. در دعاى روزهاى ماه رمضان مىگوییم: « الّلهم اغن کلّ فقیر. الّلهم اشبع کلّ جائع. الّلهم اکس کلّ عریان». این دعا فقط براى (مفاتیحالجنان) دعاى یومیه ماه مبارک رمضان خواندن نیست؛ براى این است که همه خود را براى مبارزه با فقر و مجاهدت در راه ستردن غبار محرومیت از چهره محرومان و مستضعفان موظّف بدانند. این مبارزه، یک وظیفه همگانى است. در آیات قرآن مىخوانیم: «أرایت الّذى یکذّب بالدّین. فذلک الّذى یدعّ الیتیم. و لایحضّ على طعام المسکین» ( ماعون: 3 - 1). یکى از نشانههاى تکذیبِ دین این است که انسان در مقابل فقر فقیران و محرومان بىتفاوت باشد و احساس مسئولیت نکند. در ماه رمضان، به برکت روزه، طعم گرسنگى و تشنگى و نرسیدن به آنچه اشتهاى نفس انسان است را درک کردیم و چشیدیم. این باید ما را به احساس مسئولیتى که اسلام در قبال مسئله مهمّ فقر و فقیر از یکایک مسلمانان خواسته است و بر دوش آنان وظیفه نهاده است، نزدیک کند. ....
همه باید خود را موظّف به مواسات بدانند. مواسات یعنى هیچ خانوادهاى از خانوادههاى مسلمان و هممیهن و محروم را با دردها و محرومیتها و مشکلات خود تنها نگذاشتن؛ به سراغ آنها رفتن و دست کمکرسانى به سوى آنها دراز کردن. امروز این یک وظیفه جهانى براى همه انسانهایى است که داراى وجدان و اخلاق و عاطفه انسانى هستند؛ اما براى مسلمانان، علاوه بر اینکه یک وظیفه اخلاقى و عاطفى است، یک وظیفه دینى است.
به همسایهها و فقرا رسیدگى کنید. یکى از عواملى که نمىگذارد دست کسانى که توانایى کمک دارند، به یارى فقرا دراز شود، روحیه مصرفگرایى و تجمّل در جامعه است. براى جامعه بلاى بزرگى است که میل به مصرف، روزبهروز در آن زیاد شود و همه به بیشتر مصرف کردن، بیشتر خوردن، متنوّع تر، خوردن، متنوّعتر پوشیدن و دنبال نشانههاى مُد و هر چیز تازه براى وسایل زندگى و تجمّلات آن رفتن، تشویق شوند. چه ثروتها و پولهایى که در این راهها هدر مىرود و از مصرف شدن در جایى که موجب رضاى خدا و رفع مشکلات جمعى از مردم است، باز مىماند!
منبع: فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبههاى نماز عید فطر15/9/ 1381
الگوی زندگی زن مسلمانان
زندگی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) الگوی زندگی یک زن مسلمان است. زیرا ساده زیستن دختر پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و قناعت و عدم روحیهی مصرف گرایی او میتواند بهترین نمونه برای زنهای جامعهی امروز ما باشد.
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از نظر اندیشهی اسلامیو معرفت، یکی از پیشروان فکر اسلامیاست و او را برای فرزندان خود یک آموزگار و برای پدر یک شاگرد بود. او فرزندان خود را در محیطی اسلامی، همواره با اندیشههای اسلامیتربیت کرد و فضای خانهی او آکنده از معنویت اسلامیبود. این شخصیت برجسته و محترم در مواقع لازم و حتی در اجتماع مردم، شرکت میکردند و ضمن سخنرانی برای مردم، مسایل را از دیدگاه خود برای آنها تشریح میکردند. او یک زن مبارز، پی گیر، آگاه، دانشمند و در عین حال یک زن خانه دار و با توقع کم بود و یک الگو برای زنان مسلمان جهان است. زیرا فکر بلند او تربیت فرزندانش، حضور همه جانبه در میدان و سخن او برای دیگران، میتواند درس خوبی محسوب شود. قناعت او در زندگی زناشویی، میتواند درس خوبی باشد. زنان با پارسایی، تقوا، پرهیزکاری، عبادت، شجاعت و تربیت فرزندان با ایمان و خانه داری و گرم کردن محیط زندگی، میتوانند حضرت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را الگو قرار دهند.
بیانات مقام معظم رهبری، خطبههای نماز جمعه 4/ 11/ 1364.
خواستههای بسیجی
بسیجی بلند همت است. خواستههای او بزرگ و در حد اعتلای کشور میباشد. خواستههای او نجات همهی آحاد بشر و رفع فساد و تبعیض و بی عدالتی و سلطهی دشمن است. او از این که زیر پرچم آمریکا با دیگر قدرتهای بیگانه زندگی بکند و مثل حیوانات بچرد، بیزار است. برای او فرق میکند و مهم است که چه کسی بر کشور او فرمان براند؛ یک انسان فاسد و فاسق و فاجر و مزدور بیگانه، یا بندهی صالح خدا.
... امروز هم بسیجی برای کشور دل میسوزاند، برای آبادانی کشور تلاش میکند، برای حفظ استقلال ملی، هرچه بتواند کار میکند و از جان خود هم میگذرد. امروز هم اگر احساس کند دشمن میخواهد از روزنهای – چه اقتصادی و سیاسی و چه فرهنگی- به داخل کشور نفوذ کند، در مقابل او میایستد و با مشت به صورتش میکوبد.
... ما انتظار نداریم که دشمن در جامعه و در داخل کشور ما، جاسوس و سرانگشت وایادی و انسانهای خبیث و خود فروخته و منافق نداشته باشد؛ خیر امروز هم هستند. چه کسی در مقابل آنان میایستد؟ طبیعی است که عناصر « بسیج» یعنی همان نیروی عظیم خروشان و زبدهی ملت مؤمن، در مقابل دشمن و ایادی او میایستد.
... بسیج، یک حرکت منطقی و فکری و ریشه دار و عمیق است و کسانی که در کار این حقیقت بزرگ، شرکت دارند، همهی آحاد ملتند. هر کس که بسیجی است، باید به بسیجی بودن خود افتخار کند. بسیجی بودن، مایهی سرافرازی و سربلندی پیش پروردگار است.
منبع: بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامیدر جمع فرماندهان بسیج 8/9/1374.
شمیم هدایت
انسان دشمن خویشتنهیچ راهی برای اصلاح این نفوس حیوانی ناری و آتش آن، جز مکتب اسلام وجود ندارد. عبادات و اعتقادات و اخلاق اسلام برای این است که بدون این که تحمیل بر شما کرده باشند، خواسته اند شما را بسازند و مثل این که شما قبول ندارید که خودتان دشمن خود هستید. دشمن خود و جهان هستی. میپرسید چطور انسان دشمن خودش است؟ چون تمام گرفتاریها را خودت برای خودت ایجاد میکنی، تمام مهلکات مال خود انسان است. این نفس به برکت عبادات و به برکت توحید – اگر انسان توفیقات بر توحید پیدا کند- ساخته میشود، اگر نمازهای معراجی نصیب انسان شود؛ یعنی وقتی میگوید: «ایاک نعبد» صادقانه بگوید: من بندهی خدا هستم.
تو الان حساب کن، چند سال از عمرت رفته است، در این مدت، بندهی چه کسی بودی؟ بندهی خدا بودی یا بندهی شیطان؟ هر کاری دلت خواسته کرده ای. ولی خدا چی؟ مثل این که اصلا توجه نیست به این که خدا چه اراده کرده است و چه میخواهد. خلاصه، عیب نفس همین است که همه را به آتش میکشد و میگوید این آتشها مال ما نیست. پس آتشها مال کیست؟ انسان نباید خودش خوش بین باشد. پیامبران آمده اند جلو این آتش انسان را بگیرند. آمده اند که این انسان ساخته شود. شما جز این که به برکت اسلام و امام زمان (علیه¬السلام) ساخته شوید، راه دیگری ندارید.
منبع: حضرت آیت الله بهاءالدینی رحمت الله علیه، سلوک معنوی، ص 62.
در محضر استاد
هر کجا مینشینید و میروید سعی کنید مجلس را خدایی کنید و از گناه خصوصا غیبت جلوگیری کنید. وقتی این نیتتان باشد. خداوند متعال کمکتان میکند. اعراض از لغو محقق نمیشود. مگر به واداشتن هر عضوی ازاعضاء به آنچه از برای آنان آفریده شده است. در حکمت 330 نهج البلاغه، حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: کمترین چیزی که برای حق تعالی به شما لازم شده، این است که با نعمتهای او معصیتش را انجام ندهید. جمع بین عرف و شرع، کمال یک انسان مؤمن است، در خواندن دعاها، اول معنی دعاها را به فارسی بخوانید و بعد عربی بخوانید تا بفهمید با خدای هستی چه میگویید. به خواندن یکی از حرزها که در مفاتیح الجنان است، مداومت کنید. مثلا حرز حضرت جواد (علیه السلام) که خیلی مختصر است «یا نور یا برهان یا مبین یا منیر یا رب اکفنی الشرور و آفات الدهور و اسئلک النجاة یوم ینفخ فی الصور»لقمهی حرام تأثیر منفی بسیار زیادی در نفوذ شیطان به انسان دارد.
خداوند متعال در آیهی 51 سورهی مؤمنون میفرماید:
«یا ایها الرسل کلوا من الطیبات واعملوا صالحا انی بما تعملون علیم».
«ای پیامبران الهی از روزی پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید که من، به آنچه انجام میدهید، عالم هستم.»
منبع: نصایح عارف فرزانه استاد آیت الله عبدالقائم شوشتری (دامت برکاته) برگرفته از کتاب خرمن معرفت
نکتههای ناب
همنشینی با علماحضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: هر که به استقبال عالمیرود، مرا استقبال کرده است و هر که به دیدار علماء رود، مرا دیار کرده است و هر که با علماء نشیند، با من نشسته است و هر که با من نشیند، چنان است که با پروردگار همنشینی کرده باشد.(1)
پند گهربار
حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: بر دانش آموز است که خود را در طلب علم کوشا سازد و از آموختن دانش خسته نشود و دانستههای خود را زیاد نشمارد.(2)
حقوق آموزگار بر شاگرد
حضرت امام سجاد (علیه السلام) میفرمایند:
1- حق استاد تو این است که به او احترام بگذاری.
2- محضرش را موقر داری.
3- با دقت به سخنانش گوش بسپاری.
4- رویت به او باشد و به او توجه نمایی.
5- صدایت را براو بلند نکنی.
6- هر گاه کسی از او سؤال کند تو جواب ندهی، بلکه بگذاری خودش جواب دهد.
7- در محضر او با کسی سخن نگویی.
8- در حضور او از کسی غیبت نکنی.
9- اگر پیش تو از او بدگویی شود، از وی دفاع کنی.
10- عیبتهایش را بپوشانی.
11- خوبیها و صفات نیکش را آشکار سازی.
12- با دشمن او همنشینی نکنی.
13- با دوستانش دشمنی نورزی.
هر گاه این کارها را کردی فرشتگان خدا درباره ات گواهی دهند که تو برای رضای خدای بلند نام، نه برای مردم، نزد آن استاد رفتهای و دانش او را فرا گرفته ای.(3)
پی نوشت :
1- کنزالعمال، ج 28883.
2- غررالحکم، ج 6197.
3- خصال شیخ صدوق (رحمت الله علیه)، ص 567.
دل نوشته
شب آسمانی شدنمحمد جواد دژم
شب قدر، اوج معنویت رمضان است؛ اوج رنگ خدا گرفتن.
شب قدر، پهنهای است که روزهدار بر آن میایستد و تکیه میکند بر حق، بر همه کائنات پشت کرده، در خلوت پر راز شب، با عبودیت محض، در حضور پروردگارش از هرچه زمین و زمینی است، میبرد و پیوند میخورد با آسمان. مجرد میشود، غلت میخورد در باور شب.
با راز مرموز شب یکی میشود و دست به دست کائنات، تقدیر مشترکش را بهترین تقدیر مقدر، التماس میکند.
ایمانش را پا برجا، جانش را رها و تعلقاتش را هر روز ناچیزتر طلب میکند.
شب قدر، تنها خدا را میبیند که کارگزار هستیست و تنها کلام خدا را میشنود که نزولش، هرلحظه، هرم فضاست. اشک میریزد و در انتهای ضجههایش، درمییابد که کائنات، چون گویی با چوگان امر الهی متحرکند و سیطره امر و اراده محض اوست که گسترده بر مقدرات است. شب قدر، شب رنگباختن جسم است؛ شب حکومت جان. شب تحقیر ماده و عظمت معناست.
شب قدر، شب آسمانی شدن است؛ شب یکی شدن با ژرفای فطرت الهی.
شب قدر، شب همسایگی با فرشتگان است. شب از یاد بردن خود، شب غرق شدن در وجود خداوند، شب رحمت، شب تقدیر الهی است.
شب قدر، «شبی است که از هزار ماه برتر و بالاتر است». قدر، میعاد انسان است با خداوند.
خلوت نیاز
محمد جواد دژم
چه فرصتی بهتر از امشب برای خلوت و عرض نیاز!
باید تمنا را به پیشگاهش عرضه داشت، باید شتافت در صف نیازمندان و طلب کرد خوبیها را هزار بار.
باید مهر و رحمت و آمرزش را خواهش کرد از درگاه کرمش.
باید اشک ریخت و پاک شد برای رسیدن.
باید پیوند خورد با اصل هستی. یادمان باشد که از فیض این شبها محروم ماندن، یعنی نهایت تجلی کمال را به فراموشی سپردن؛ یعنی دور ماندن از اصل روزه، اصل رمضان.
شب قدر را باید قدردان بود که شب نزول فرشتگان است بر زمین و شب نور و سعادت و قرب الی اللّه.
باید قدردانش باشیم تا تباهی لحظههامان را به چشم نبینیم. شببیداری امشب خواب غفلت میپراند از سر؛ اشکریزانش، شادیآفرین عمر است. باید قدردان امشب بود!
شبهای روشن عشق
حمید باقریان
از کوچههای تاریک نفسانیت به سمت روشنایی و نور میآیم. پیوند میخورم با شبهای همیشه بهار قدر؛ شبهایی که پروانههای حقیقت، گلهای ایمان را کشف خواهند کرد، شبهایی که امواج دریای وجودم اوج خواهند گرفت به سمت بودن. در کوچه باغهای سبز جوشن کبیر، مسافر راهی میشوم که مقصدش رستگاری است.
چراغ راهم، هزار نام نورانی خداست. از صدف لبم مروارید «الغوث الغوث»، میتراود؛ به امید آنکه باران توبه، آتش دوزخم را فرو نشاند «خَلِّصنا مِنَ النار یا رب».
و من آمدهام تا در میان انبوه ستارگان روشن شبهای قدر، در زیر نور رهایی مهتاب به خویش برگردم؛ به سرزمینی که از آن دور افتادهام، سرزمین حقیقت.
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خرابآبادم
و شبهای قدر، محفل وصل دوستداران است.
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
ساحل نجات
خدیجه پنجی
شب قدر است.
عطر نفسهای فرشتهها را میشود حس کرد.
ستارهها را میشود از آسمان چید. افتادگی و تواضع آسمان را امشب حد و مرزی نیست.
آسمان به زمین نزدیک است. شب قدر است؛ هزار پنجره بر زمین گشوده شده از بالا دست، هزار روزنه از کشف و شهود باز شده، آسمان گم میشود در صدای زمزمه عاشقانهها.
امشب فرشتهها تا صبح، نجوای دلسوخته بنیآدم را میشنوند.
کلمات روشن وحی، نازل میشود بر سینه زمین.
شمار فرشتگان را حد و حصری نیست.
هزار هزار آدم، امشب متولد میشوند از نو.
از پیله نیاز و توسل، از بند بند «جوشن کبیر» و از عمیقترین شعلههای «یا رب» «یا رب»، هزار پروانه میشکافند، پیله دلتنگی غربتشان را. امشب، شب پرواز است؛ شب قدر، شب تقدیر و سرنوشت، بیاییدای صداهای در سینه حبس شده!
بیاییدای گداهای پشت درمانده! بیایید،ای اشکهای یخ زده!
بیاییدای درماندههای در راه فرومانده! اگر فرصتی باشد، امشب است.
کجایید، دستان همیشه سائل من؟
بکوبید کوبه این درگاه را؛ صاحبخانه پشت در منتظر توست، این درگاه دربان ندارد، هیچ نگهبانی دست رد بر سینهات نخواهد زد، صاحبخانه خودش تو را خوانده است. صاحبخانه خود، پیش قدم شده. امشب، شب آشتی است؛ پایان قهرها و جداییها. امشب شب قدر است.
باران میبارد، چقدر باران تند میبارد. باران روح است «قدر».
باران ندامت است از چشم. باران توبه است در «دل».
باران آتش است در «من».
باران رحمت است از «تو». و من خیس شدم.
باران میبارد؛ باران توبه است در «من». ریزش عصیان است در «من». تطهیر «منیّت» است در «من». امشب، شب قدر است. من سراپا آتش، من شعلهور در عشق، من میسوزم از شوق؛ بیدارم کن. انگشت اشارهای کافی است؛ کجاست شعله طوری کههادیام شود؟
این روشنایی از توست موسای گمشده در هروله بوته آتش مانده! تو آن آتشی که در من زبانه میکشد. جاری است حس خواستنت در من.
من ذره ذره در تو رها هستم.
در تار و پود روح پریشانم، اندوه شعلهسای تو میپیچد.
مرا میسوزانی، خلیلم آیا در آتش سوزان نیاز؟ امشب شب قدر است، باید تلاش کنم؛ تلاشی مستمر تا تو.
باید دست و پا بزنم؛ غریق دریای نیسان خویشم، ساحل نجاتی پیداست، تو آن دورها، شاید نزدیکتر از دورها، در انتظار منی. باید تلاش کنم؛ برای رسیدن تا تو.
یاد ابرار
ضایعهی عظیمعلامه سید محمد حسین طباطبایی دربیست و نهم ذی الحجة الحرام 1321 قمری مطابق با 1281 شمسی در تبریز در خاندان علم و تقوی دیده به جهان گشودند و تحصیلات خود را در سن 9 سالگی، که پدر و مادر خود را از دست داده بودند شروع کردند و از سن 16 سالگی به فراگیری علوم حوزوی مشغول شدند و در سال 1304 شسی، برای ادامهی تحصیلات، عازم نجف شدند و در یازده سال اقامت در آنجا، از محضر اساتید وآیات عظام از جمله حاج میرزا محمد حسین نایینی، سیدابوالحسن اصفهانی شیخ محمد حسین غروی اصفهانی معروف به کمپانی و حاج میرزا علی قاضی طباطبایی بهره فراوانی بردند.
در سال 1314 شمسی به تبریز بر گشتند و پس از ده سال دوری از تدریس و کار عملی، در فرودین 1325، عازم قم شدند و اشتغالات علمیرا از سرگرفتند. استاد در علوم عقلی و نقلی مجتهد و در ادبیات، ادیبی زبر دست بودند و به فارسی و عربی قلم میزدند. از استاد کتابهای ارزشمندی به جای مانده که بارزترین آن تفسیر المیزان میباشد. این کتاب شریف که اصل آن به زبان عربی و در بیست جلد تألیف گردیده از سوی ناشران داخلی و خارجی به زبانهای عربی و فارسی بارها چاپ و منتشر شده است. علامه شهید مطهری (رحمت الله علیه) در مورد این تفسیر میگویند:
«کتاب تفسیر المیزان، یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است.من میتوانم ادعا کنم بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است.»
حضرت آیت الله العظمیمکارم شیرازی (دامت برکاته) در مورد رمز موفقیت استاد فرمودند: « من فکر میکنم چیزی که باعث موفقیت یک طلبه یا یک عالم بزرگ میشود، سه اصل است:
1- نظم در کار
2- استقامت و پشتکاری
3- اخلاص و پاکی نیت.
و این سه اصل به خوبی در مرحوم علامه طباطبایی دیده میشد. سرانجام علامه طباطبایی(رحمت الله علیه) پس از هشتاد سال عمر با برکت، در هجدهم محرم الحرام سال 1402 قمری برابر با 24 آبان 1360 شمسی چشم از جهان فرو بستند که ضایعهای بس بزرگ بر عالم تشیع و مصیبتی سنگین بر جهان اسلام بود و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) به خاک سپرده شدند.
منبع: گلشن ابرار
حکایتها و پندها
هر آن کس دندان دهد نان دهدشهید آیت الله دستغیب (رحمت الله علیه) میفرمایند: چند روزی در فیروز آباد در منزل حاج خلیل و حاج عبدالجلیل بودم که هر دو از اخیار بودند: آنان نقل کردند: در این فیروز آباد چوپان فقیری زندگی میکرد که همسرش بچهای به دنیا آورد؛ ولی خود، هنگام زایمان از دنیا رفت. بیچاره چوپان نمیتوانست کارش را رها کند، چون معاش او از این راه تأمین میشد. از طرفی هم توان مالی نداشت تا دایهای برای نوزاد خود بگیرد، مجبور شد او را همراه خود به صحرا ببرد. بچه را زیر درختی گذاشت و به دنبال گوسفندان به کوه رفت. پس از مدتی به یاد بچه افتاد که شاید از گرسنگی و ناله مرده باشد؛ به سرعت برگشت. دید بزی از گله اش برگشته و نزد بچه آمده، یک پایش را طرف راست و پای دیگر را طرف دیگر بچه گذاشته و خم شده تا پستانش به دهان او برسد. چوپان نزدیک آمد و دید که بچه در کمال آرامش مشغول مکیدن پستان حیوان است و حیوان هم هیچ حرکتی نمیکند تا بچه خودش پستان را رها کند. از آن پس هر وقت بچه گریه میکرد. فورا آن بز خود را به بچه رسانده، به همان نحو او را شیر میداد و بر میگشت. این کار عادت همه روزهی آن حیوان شده بود. (1) (ان الله هوالرزاق ذوالقوة المتین؛
بدرستی که روزی دهندهی مخلوقات تنها خداست که او صاحب اقتدار و قوت ابدی است.)
پی نوشت :
1- سورهی ذاریات، آیهی 58.
منبع: داستانهای شگفت، شهید آیت الله دستغیب، ص 203.معرفی کتاب
کتاب «پرتوی از خورشید»در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامیشما (مقام معظم رهبری) از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید روشنی میدهید.
امام خمینی قدس سره الشریف
آشنایی با جنبههای مختلف شخصیت فرزانگانی که بر چکاد اندیشه و عمل بر نشسته اند و راه پرفراز و نشیب روزگار را با سلامت و دقت پی سپرده اند به آدمیحیات، نور، نشاط و سرور میبخشد. بهترین راه شناخت چنین فرزانگانی آگاهی از نظرات فرهیختگان سیاسی، مذهبی، اجتماعی است؛ چون هر کدام از دریچهای به جهان هستی و مخلوقات آن مینگرند و از مجموع باورهای آنان نسبت به این فرزانگان، میتوان معرفتی در خور آنها یافت.
همچنین این آشنایی با نقل خاطرههای مستند از زبان دانشورانی که مدتها با آنان زیسته اند میسور است. نگ